هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت (فارسي) - سيد أحمد صفائي - الصفحة ٢١٦
السابق
باشد كه خدا هم نتواند او را منصرف سازد چنان كه اين معنى به بعضى از معتزله نسبت داده شده و واسطه بين اين دو آن است كه پروردگار بندگان را آزاد قرار داده لكن قدرت و توانائى باز داشتن و صرف ايشان از آنچه مىخواهند اختيار كنند براى خدا محفوظ است و بعضى از روايات اين معنى را تأييد مىكند (1).

(١) - يكى از مؤيدات روايتى است كه " شيخ ابو الفتح كراجكى " در كتاب " كنز الفوائد " نقل كرده وخلاصه‌اش به فارسى چنين است:
" حسن بصرى " به امام " حسن مجتبى (ع) " نوشت شما بنى هاشم كشتى هاى اقيانوس پيما و چراغهاى شام تار و نشان هاى هدايت و پيشوايانى هستيد كه هر كس شما را پيروى كند نجات يابد و هر كس به شما تمسك جويد از غرق در درياى گمراهى به ساحل نجات رسد فرزند پيغمبر راجع به قدر و استطاعت بين ما سخن بسيار مختلف شده است رأى و عقيده خود و پدرانت را بما اعلام فرما چه علم شما فرزندان پيغمبر از منبع علم خدا سرچشمه گرفته و او بر شما گواه وشما بر مردم گواهانيد والسلام.
" امام مجتبى (ع) " در پاسخش مرقوم فرمود نامه‌ات كه هنگام حيرت خود و كسانى كه گمان ميكنى از پيروان ما هستند نوشته بودى به من رسيد. چگونه شما بما برمىگرديد با اينكه به زبان و گفتار پيرو ما مىباشيد نه به عمل و كردار. و بدان كه اگر وظيفه من كه ناصح فرزند ناصح و امين مىباشم هدايت و رفع حيرت نبود از پاسخ خوددارى مىكردم.
رأى و عقيده من اينست كه هر كس كه در خير و شر و زشت و زيبا ايمان به قدر نداشته باشد كافر است. (و در نسخه تحف العقول جمله: (وان الله يعلمه) اضافه است. بنابراين معنى چنين مىشود: كسى كه ايمان به علم خدا در خير و شر نداشته باشد كافر است. و هر كس معاصى را به خدا نسبت دهد فاجر است. بندگان در طاعت خدا و همچنين در معصيتش مغلوب و مقهور نيستند. خداوند ايشان را به حال خودشان بطورى كه خودش منعزل از سلطنت باشد واگذار نكرده، بلكه مالك است چيزى را كه به آنان تمليك كرده و قادر است به آن چيزى كه قدرتش را به آنان عطا كرده است. پس اگر بندگان تصميم طاعت گيرند خداوند از طاعت جلوگيرى نكند و اگر تصميم معصيت گيرند چنان كه خداوند بخواهد متنى بر آنان گذارد مانع از معصيت شود و ايشان را منصرف گرداند. و اگر مانع نشود به اختيار، مرتكب معصيت شده اند و خداوند ايشان را مجبور به معصيت نكرده است. و در مقام احتجاج خداوند پيروز است چه آنان را بخير و شر و سود و زيان واقف ساخته و قدرت انجام و ترك كارها را به آنها عطا فرموده است. و ناگفته نماند كه اين روايت معناى فاضل استرآبادى را هم تأييد مىنمايد.
(٢١٦)
التالي
الاولى ١
٠ الاخيرة
الفهرست
الرقم العنوان الصفحة
1 1 - شرح حال زاره 7
2 2 - اسامى رواتى كه هشام نام دارند 8
3 3 - شرح حال مرحوم سيد مرتضى (اعلى الله مقامه) 11
4 5 - بيان سر ترديد بين كندى و شيبانى و ترديد بين كوفى و بغدادى 12
5 6 - شرح حال جهم بن صفوان 13
6 7 - وجه تسميهء واسط 14
7 8 - شرح حال مرحوم ابن النديم (رضوان الله عليه) 15
8 9 - نقل كلام بعضى از انتقاد كنندگان هشام در بيان انحراف بدوى هشام و پاسخ آن 16
9 10 - شرح حال مرحوم حاجى شيخ عبد الله مامقانى صاحب كتاب تنقيح المقال 18
10 11 - شرح حال مرحوم ابو عمرو كشى صاحب رجال كشى (رحمة الله) 19
11 12 - ترجمهء حمران بن اعين (ره) 26
12 13 - ترجمهء مؤمن طاق (قدس سره) 27
13 14 - ترجمهء حمزهء طيار (رضوان الله عليه) 29
14 15 - ترجمهء على بن منصور ابو الحسن كوفى 30
15 16 - ترجمهء ابو مالك ضحاك حضرمى 30
16 17 - شرح حال مرحوم ابن شهر آشوب (قدس سره) 31
17 18 - ترجمهء قيس ماصر (ره) 32
18 19 - ترجمهء حسن بن على بن يقطين (ره) 33
19 20 - ترجمهء سليمان بن جعفر جعفرى و داود بن قاسم (رحمهما الله) 34
20 21 - شرح حال مرحوم صدوق (قدس سره) 47
21 22 - ترجمهء حسين بن خالد صيرفى 52
22 23 - ترجمهء على بن اسماعيل ابو الحسن اشعرى 54
23 24 - شرح حال مرحوم علامه حلى (اعلى الله مقامه) 54
24 25 - بيان برهان تفكك رحى 58
25 26 - بيان نظريهء جديد مبنى بر اينكه حد فاصلى بين جرم و انرژى نيست 63
26 27 - انتقاد گفتار عبد الله نعمه و بيان اينكه قول بجسميت الوان و طعوم وروايح، مستلزم قول بتداخل نيست 64
27 28 - نقل بعضى از رواياتى كه دلالت بر جسم بودن روح دارد 68
28 29 - ترجمهء موسى المشرقى وموسى بن صالح و ابو الاسود 75
29 30 - مناجات هشام بن الحكم كه حاكى از اخلاص وى نسبت باهل بيت عليهم السلام است 76
30 31 - روايت ابن قولويه از على بن جعفر بن محمد كه حاكى از اين است كه محمد بن اسماعيل براى موسى بن جعفر (ع) سعايت كرد وسبب قتلش را فراهم نمود 77
31 32 - ترجمهء عبد الرحمن بن حجاج 77
32 33 - ترجمهء جميل بن دراج 78
33 34 - ترجمهء محمد بن حمران وبيان اينكه محمد بن حمران نام سه نفر از روات مىباشد 79
34 35 - شرح حال محمد بن ابى عمير 79
35 36 - ترجمهء محمد بن هشام خثعمى 80
36 37 - سر اينكه عامه گمان كرده‌اند كه بدا از امتيازات شيعه است 82
37 38 - ترجمهء هشام قوطى 84
38 39 - ترجمهء جاحظ 85
39 40 - ترجمهء نظام 85
40 41 - شرح حال قاضى نور الله ششترى (قدس سره) 87
41 42 - ترجمهء عباس بن عبد المطلب (ره) 89
42 43 - نامها وعناوين ومراتب و درجات روحانيان سازمان ديانت مسيح (ره) 90
43 44 - ترجمهء عمرو بن عبيد بصرى 98
44 45 - دو سؤال اضافه‌يى كه در روايات سماء والعالم مجلسى در مناظرهء هشام با عمرو بن عبيد است 102
45 46 - ترجمهء يونس بن يعقوب 103
46 47 - ترجمهء ضرار بن عمرو ضبى 106
47 48 - توضيح مثال معروف (اعطانا والله من جراب النورة) و ذكر مورد اصلى آن 122
48 49 - نقل قسمتى كه در ذيل روايت كشى راجع بوفات هشام بن الحكم ديده شده 122
49 50 - شرح حال مرحوم علامهء مجلسى (قدس سره) 124
50 51 - نقل معانى (زنديق) از فرهنگ نفيسى 126
51 52 - معانيى كه دانشمندان براى كلمهء (استوا) و (عرش) ذكر كرده‌اند واينكه كداميك از آن معانى مناسب با مقام است 127
52 53 - نقل كلام فخر الاسلام از كتاب خلاصة الكلام براى توضيح عقيدهء مسيحيان 137
53 54 - بررسى عقايد صوفيه و نقل بعضى از كلمات شيخ عزيز نسفى 140
54 55 - ترجمهء ابن ابى العوجاء و نقل روايتى از كافى 141
55 56 - شرح حال محمد بن يعقوب كلينى (قدس سره) 144
56 57 - شرح حال مرحوم فيض (قدس سره) 148
57 58 - شرح حال مرحوم صدر المتألهين (قدس سره) 149
58 59 - نقل كلام امير المؤمنين براى تأييد اينكه اختلاف شب و روز وحركت آفتاب وماه دو دليل جداگانه مىباشد 153
59 60 - ذكر طبقات شش گانه چشم و توضيح آنها 157
60 61 - ترجمهء ديصانيه و عقايد فرق مختلفة آنان 172
61 62 - شرح حال مانى و عقايدش (نقل از ملل و نحل شهرستانى) 173
62 63 - شرح حال مرقيونيه و فرق آنان (نقل از ملل و نحل شهرستانى) 175
63 64 - ذكر روايتى در تأييد معنايى كه مرحوم ميرداماد (قدس سره) براى (صمد) ذكر كرده 185
64 65 - ترجمهء معاوية بن وهب 188
65 66 - نقل روايتى كه امير المؤمنين (ع) معانى (واحد) را در آن بيان فرموده 189
66 67 - ترجمه وشرح حال خواجهء طوسى (قدس سره) 210
67 68 - ترجمهء فاضل استرآبادى (قدس سره) 213
68 69 - نقل روايتى از امام هشتم براى تأييد معنايى كه فاضل استرآبادى براى امر بين الامرين فرموده 214
69 70 - ذكر روايتى براى تأييد معناى چهارم 216
70 71 - بيان مراد (قول) در آيهء شريفه (فبشر عبادى الذين يستمعون القول الآية) 237